مارک فیشر (Marc Fisher) نویسندهای کانادایی است که کتابهایی در مورد روانشناسی، موفقیت و ثروت، در قالب داستان نوشته است. لازم به ذکر است که نباید وی را با نویسندهی انگلیسی به نام مارک فیشر (Mark Fisher) معروف به کی پانک (K-Punk) اشتباه گرفت. همچنین نباید با طراح و مدیر هنری و موسس شرکت Stufish در انگلیس یکی دانست.
زندگی نامهی مارک فیشر
دوران کودکی
مارک فیشر متولد ۱۳ مارس ۱۹۵۳، در ایالت کِبِک کانادا و دومین فرزند خانوادهای ۶ نفره است. او دوران کودکیاش را به همراه پدر، مادر و ۳ خواهرش، در حومهی کوچکی به نام دووِرنی (Duvernay) در ایالت کِبِک و نزدیک شهر لاوال (Laval, Quebec) گذراند.
وی دوران کودکیِ شادی سرشار از ورزش و بازی و سرگرمی داشت. موقع تحصیل که رسید، پدرش در این زمینه بسیار سختگیر بود و دوست داشت پسرش همیشه ممتاز باشد. مارک نیز تمام تلاشش را برای خوشنودی پدر انجام میداد.
بیماری
مارک فیشر در سن ۱۲، ۱۴ و ۱۵ سالگی از حملات تب روماتیسمی رنج می برد و همین باعث شد در بیمارستان بستری شود. وی بخاطر التهاب شدید مچ پا قادر به راه رفتن نبود و ناچار بود از صندلی چرخدار استفاده نماید. سومین حمله، زندگیش را برای همیشه تغییر داد؛ زیرا دچار بیماری قلبی شد و زمزمهای بود از اعلام پایان سرگرمیها و ورزش و دویدن در اطراف. هرگاه به خودش و بدنش فشار میآورد، طعم خون را در دهانش حس میکرد. بنابراین ناچار به پذیرش شرایط شد و به مطالعه روی آورد.
در ۱۶ سالگی، ناراحتی قلبیاش بیشتر شد. همین، عاملِ گوشهگیری و تنهایی او گردید و این زمان ۶ سال به طول انجامید. این تنهایی به او فرصتی داد تا درون خودش را پرورش داده و کشف کند که میخواهد یک نویسنده باشد.
انتخاب رشته و دانشگاه
زمان انتخاب رشتهی شغلی که فرا رسید، به لطف نمرات خوب و ممتازش میتوانست هر شغلی که میخواست، از قبیل وکالت، پزشکی و یا حسابداری را انتخاب کند؛ در حقیقت، علیرغم اینکه پدرش دوست داشت یکی از این زمینهها را انتخاب کند، اما هیچ کدام از این شغلها برای مارک جالب نبودند.
زمانی که وی جوان بود، پدرش به او و سه خواهرش، در ازای هر یک ساعت مطالعه، ۱۰ سِنت میداد تا بدین ترتیب خواندنشان پیشرفت نماید. مارک به طور متوسط ۲ دلار در هفته به دست میآورد که این به معنای ۲۰ ساعت مطالعه بود. او این کار را در تمام طول زندگیش حفظ کرد. اما از همان دوران معصومیت نوجوانی آرزو داشت روزی بتواند برای نوشتن پول بگیرد!
بنابراین شروع به مطالعهی ادبیات، همراه با کمی فلسفه نمود. اما پیش از آنکه مدرک تحصیلیاش را بگیرد، از دانشگاه اخراج شد. به همین دلیل، در سن ۲۵ سالگی، در زمینهی چاپ و انتشارات شروع به کار کرد و ۶ سال در آن حرفه ماند.
تصمیم گیری برای تغییر شغل
در ۳۱ سالگی تصمیم گرفت کارش را رها کرده و به عنوان نویسنده تلاش نماید. او هنوز ازدواج نکرده بود و درنتیجه تعهدی به کسی نداشت. وی بخاطر طبیعت صرفهجویانهاش، که آن را از پدرش به ارث برده بود، مقداری پس انداز داشت. (پدرش نیز این خصوصیت را بخاطر زندگی فقیرانهای که در کودکی داشته، به دست آورده بود.)
مارک همچنین، انرژی ذهنی و خوشبینی فوق العاده ای از پدرش به ارث برده بود که هیچ مانعی نمیتوانست آن را بلرزاند. پس باید پیش از آنکه انرژی و یا جسارت انجام آن را از دست بدهد، کاری که میخواست را انجام میداد. او میدانست برای تحقق رویایش راه سخت و طاقت فرسایی در پیش دارد.
شروع نویسندگی مارک فیشر
مارک فیشر به یاد آورد که سال قبل جلسهای با پیشگویی به نام «اِدیت اسپدینگ (Edith Spedding)» داشت. پیشگو در آن جلسه، به طور غیرمنتظرهای به او گفته بود: «با زبانهای زیادی صحبت خواهی کرد و در سراسر جهان با عنوان «اِستار فیش (Starfish)» شناخته خواهی شد.» نامی که آن زمان برایش مضحک بود، اما به طرز عجیبی مانند نام مستعارش بود… مارک فیشِر! بنابراین آن کار را انجام داد و به سرعت در آن غوطه ور شد.
کمی بعد، کتاب «میلیونر» را فقط در سی روز بیرون داد! و همان طور که ویرایش نهایی را روی ۱۳۰ صفحهی دست نوشتهاش انجام میداد، لرزه بر اندامش افتاد و با خود گفت (همانگونه که احتمالا بسیاری از نویسندگان جدید با خود میگویند): «این کتاب سفر خواهد کرد.»
زمان انتشار اولین کتاب و مشکلات آن
در ابتدا هر ناشری آن را میدید میگفت: «کتابی بدون مفهوم، که هرگز کسی آن را نخواهد خواند!» مارک نفسی کشید و با خود گفت: کتاب خوب بود، ناشران متعددی که آن را رد کردند «دستهای احمق بودند!» وی با این افکار، خودش را برجسته ساخت. اما برای موفقیت، راه سختی در پیش داشت.
مارک خودش کتاب «میلیونر» را منتشر کرد و برای انتشار آن باید پول میپرداخت. کتاب، موفقیت متوسطی داشت؛ درست همانگونه که آن ناشران «احمق» گفته بودند! بنابراین سعی کرد مشاوری پیدا کند.
یک سال زمان گذاشت و با کمی شانس (که احتمالا نام دیگری است برای استقامت، کار سخت و البته کمی استعداد)، «کتی میلر (Cathy Miller)»، مشاوری در لندن را پیدا کرد. خانم میلِر عقیده داشت که این کتاب، عالی است؛ اما با نام مارک آندره پاسانت (Marc-Andre Poissant) مشکل داشت، چون در انگلیسی زیاد جالب به نظر نمیرسید.
در آن لحظه مارک پیشگویی عجیب آن پیشگو را به یاد آورد که گفته بود با اسم «استارفیش» مشهور خواهی شد. همچنین یادش آمد که پدرِ پدرش نیز وقتی برای دیدن اقوامش به شهر بِرلینگتون (Burlington) رفته بود، از اسم «فیشر» استفاده میکرد. پس به مشاورش گفت: «مارک فیشر چطور است؟» این اسم از لحاظ آوایی نیز زیاد از «استارفیش» دور نیست. مشاورش آن اسم را پسندید و با هم شروع به کار کردند.
کتاب «میلیونر»، بیش از سی نسخه در سراسر جهان و بیش از دو میلیون کپی در طول تاریخش به فروش رفت.
ازدواج و کار
پس از آن، مارک فیشر با دختری آشنا شد به نام جولیا که مادرش دِبورا مَک کِی (Deborah MacKay)، هنرمندی بود که در مک دونالد ملاقاتش کرد؛ جایی که وی تنها قهوهی صبحش را میخورد. پدر شدن به او این حس را داد که باید خانواده در امنیت باشد. بنابراین ۲۵ خانه خرید، فقط به این دلیل که شاید ناشر کتابهایش تعطیل شوند و یا بدتر، آنها از پرداخت حق نویسنده خودداری کنند.
وی همچنین دفتری در پارامونت استادیو در کالیفرنیا (Paramount Studios, California) افتتاح کرد و شرکتی نیز به نام «تولیدات آیزنبرگ فیشر» (Eisenberg-Fisher Productions) برای ارائهی داستانهایش، در میان پروژههای دیگر، راه انداخت. او موسس شرکت « انتشارات گلدن گلوب» (Golden Globe Publishing) با مسئولیت محدود نیز هست. مارک همچنین به عنوان یک نمایشنامه نویس نیز کار میکند و رمانهایش را به نمایشنامه و نمایشنامههایش را به رمان تبدیل میکند.
لیست کتاب های مارک فیشر
کتابهایی که به فارسی ترجمه شدهاند:
- حکایت دولت و فرزانگی
- حکایت راه و رسم میلیونرها (ادامهی حکایت دولت و فرزانگی)
- حکایت معبد میلیونرها (سرانجام حکایت دولت و فرزانگی)
- حکایت فروشنده و میلیونر
- حکایت گلف باز و میلیونر
- حکایت آنکه دلسرد نشد
- حکایت عشق و خوشبختی
- وصیت نامه میلیونر
- چگونه مانند میلیونرها فکر کنیم (با همکاری مارک آلن)
کتابهایی که به فارسی ترجمه نشدهاند:
- The Lazy Millionaire
- The Father from Heaven
- Easy Money
- The Millionaire
- The Little Prince’s return (Inspired By A True Story) : این کتاب، در حال حاضر، جدیدترین کتاب اوست.
وی تاکنون ۳۰ رمان نوشته است که بالای ۵ میلیون نسخه در سراسر جهان به فروش رسیده است. کتاب های فیشر به بیشتر از ۳۰ زبان با ۱۵۰ نسخه ترجمه شده است.
سایت های اجتماعی مارک فیشر
ایمیل: marc@marcfisher.biz
فیسبوک: https://www.linkedin.com/in/marc-fisher
وب سایت: https://www.marcfisher.biz/home
این به نوعی، داستان زندگی مارک فیشر بود. او هیچگاه دست از تلاش بر نداشت و همیشه کاری را انجام داد که خوشحالش میکرد.
منبع: