چه چیزی باعث میشود که امروزه رهبری موفق باشید؟ بسیاری از ما تصوری از یک ابر قهرمان خیلی باهوش را در ذهن داریم که میایستد و فرمان میدهد و از پیروانش محافظت میکند.
اما آن تصور متعلق به دوران دیگری است، و چیز دیگری که تاریخ مصرفش گذشته آن دسته از برنامههای پرورش رهبریست که بر مبنای الگوهای موفقیتمان برای جهانی که بود، نه جهانی که هست یا در راه است، بنا شدهاند.
بررسی برروی نحوه رهبری موفق
مطالعاتی را روی ۴٫۰۰۰ شرکت انجام و از آنها خواسته شده کارایی برنامههای پرورش رهبریشان بررسی شود.
۵۸ درصد این شرکتها داشتن اختلاف هوشی قابل توجه را برای نقشهای رهبری موفق و مهم ذکر کردند. این بدان معناست که علی رغم برنامههای آموزشی شرکتی، جریانات خارج از فعالیت اصلی، نحوهی ارزشیابی، تربیت و همهی این چیزها، بیش از نیمی از شرکتها در پرورش رهبران بزرگ به تعداد کافی ناکارآمد بودهاند.
شاید از خودتان سؤال کنید، آیا شرکتم به من در آماده شدن برای تبدیل به رهبری بزرگ در قرن ۲۱ام کمک میکند؟ در کمال تعجب، احتمالاً خیر.
علی رغم تمامی تلاشها، داستانهایی آشنا دربارهی اشخاص به وجود آمد که مدام تکرار میشدند. یکی از این داستانها درباره شخصی است که با پتانسیل بالا، به واحد جدیدی منتقل میشود و شکست میخورد و خسارتهای غیرقابل جبرانی را وارد میکند.
داستان دیگر درباره مدیرعاملی که بسیار ناامید بود زیرا شرکتش به عنوان یکی از بهترین شرکتها برای رهبران شناخته شده است، اما تنها یکی از ۵۰ رهبر برجسته توانایی مدیریت ابتکارات آنها را داشت.
داستانهای دیگری مثل تیم رهبری ارشد در تجارتهای پررونق فصلی که با تغییر بازار دچار شوک شدند و خودشان را در موقعیتی مییابند که شرکت مجبور به تقلیل امکاناتش به نصف یا ورشکستگی شد.
پرسش هایی درباره داستان های تکراری
چرا شکافهای رهبری در حال عمیقتر شدن است در حالی که سرمایهگذاری بیشتری در زمینهی توسعهی رهبری صورت میگیرد؟
رهبران بزرگ باید چه کارهای دیگری غیر از رشد و رونق دادن انجام دهند؟
به طور مثال در آفریقای جنوبی چطور «نلسون ماندلا» (رهبر فقید آفریقای جنوبی) در پیشبینی و هدایت بستر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خودش از زمان جلوتر بود.
همچنین یک سری از رهبران غیردولتی که علیرغم منابع مالی بسیار محدود، تأثیری عظیم بر دنیا میگذاشتند، اغلب با گرد آوردن تضادهای ظاهری در یک جا.
نحوهی تأثیر محیط در شکل دهی رهبران، و اقداماتی که انجام دادند، و همچنین تأثیر آن اقدامات بر حوزهی آنها چگونه است؟
عامل سازندهی یک رهبر بزرگ در قرن بیست و یکم چیست؟
در دنیای قرن بیست و یکم، که جهانیتر، دیجیتالیتر و شفافتر، و همراه با سرعت بیشتر جریان اطلاعات و نوآوری است و جایی که انجام هیچ کار بزرگی بدون حل معادلات پیچیده میسر نیست، تکیه بر روشهای سنتی توسعه رشد شما را به عنوان رهبر کُند میکند.
در واقع، ارزشیابیهای سنتی مثل تحقیقات محدود ۳۶۰ (نوعی مطالعات در زمینهی کاری که میان تمامی اعضا انجام میشود) یا معیارهای عملکرد قدیمی به شما مثبتاندیشی دروغینی خواهد داد، و با دادن این اندیشه که آمادهتر از چیزی هستید که واقعاً هستید، به شما آرامشی کاذب خواهد داد.
رهبری در قرن ۲۱ام با سه سؤال تعریف شده و نشان داده میشود.
سوال اول
برای پیشبینی تغییر بعدی در الگوی تجاری یا زندگیتان به کجا نگاه میکنید؟ پاسخ این سؤال در تقویم شماست.
زمانتان را با چه کسی میگذرانید؟ روی چه موضاعاتی؟ به کجا سفر میکنید؟ چه چیزی میخوانید؟ و چطور از آن به درک مشکلات بالقوه میرسید، و چگونه برای انجام آنی کاری تصمیم میگیرید که برایش حاضر و آماده باشید؟
یک تیم رهبری وجود دارد که از شیوهی گردآوری اطلاعات از تک تک اعضایش به این شکل میپردازد که، یک نفر میگوید اینجا روندهایی وجود دارند که روی من تأثیر میگذارند، و دیگری میگوید این جا روندهایی وجود دارند که روی عضو دیگر تیم تأثیر میگذارند، و آنها این اطلاعات را به اشتراک میگذارند.
سپس تصمیمهایشان را برای تصحیح مسیر یک استراتژی یا انتظار داشتن یک حرکت جدید میگیرند. رهبران بزرگ بیخیال همه چیز نیستند. آنها همه چیز را تحت نظر دارند، آیندهشان را شکل میدهند، نه این که فقط به آن واکنش نشان دهند.
سوال دوم
سؤال دوم این است که، تنوع افراد گروههایی که در آنها هستید، در زندگی شخصی و حرفهایتان تا چه حد است؟
ما اغلب دربارهی شبکههای متشکل از رفقای خوب قدیمی می شنویم و آنها مطمئنناً خوب و سرحال در خیلی از مؤسسات مشغول به کارند.
اما تا حدودی، همهی ما در گروهی از افراد هستیم که با آنها راحتیم. بنابراین این پرسش دربارهی ظرفیت شما برای ایجاد رابطه با افرادی است که بسیار متفاوت از شما هستند و آن تفاوتها میتواند بیولوژیکی، جسمی، کاربردی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی-اجتماعی باشند.
هنوز هم علی رغم تمامی این اختلافات، آنها با شما ارتباط برقرار میکنند و به حدی به شما اعتماد دارند که میخواهند برای رسیدن به هدفی مشترک با شما همکاری کنند.
رهبران موفق و بزرگ درک میکنند که داشتن شبکهای متنوعتر منبعی برای شناسایی الگو در سطوح وسیعتر و همچنین راهحلها است، زیرا شما افرادی را در کنار خود دارید که متفاوت از شما فکر میکنند.
سوال سوم
آیا به حد کافی جسارت دارید که دست از روشی بکشید که در گذشته عامل موفقیت شما بوده است؟
اصطلاحی داریم که میگوید: خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو. اما اگر این توصیه را دنبال کنید، فرصتها مثل رهبر شما میشوند، و شما همیشه کاری را انجام میدهید که مطمئنتر و راحتتر است.
رهبران موفق جرأت متفاوت بودن را دارند. آنها تنها دربارهی ریسک کردن صحبت نمی کنند، بلکه واقعاً انجامش میدهند.
مؤثرترین پیشرفت زمانی رخ میدهد که قادر به ساختن توان احساسی برای ایستادن در برابر آن دسته از افرادی باشید که به شما میگویند ایدهی جدیدتان خام یا بلندپ روازانه یا صرفاً احمقانه است.
نکتهی جالب اینجاست که کسانی که بعداً به شما ملحق خواهند شد همان افرادی از گروهتان نیستند که احتمال میدادید این کار را انجام دهند. آنها اغلب کسانی هستند که متفاوت فکر میکنند و بنابراین میخواهند برای جهشی جسورانه به شما ملحق شوند.
این یک جهش است، نه یک گام. بیش از برنامههای پرورش رهبری سنتی، پاسخ دادن به این سه پرسش کارایی شما را به عنوان یک رهبر قرن بیست و یکمی تعیین خواهد کرد.
بنابراین عامل سازندهی یک رهبری موفق در قرن بیست و یکم چیست؟
خیلیها رهبرانی بینظیری هستند. آنها زنان و مردانی هستند که خود را نه فقط برای آسودگی مطمئن دیروز، بلکه همچنین برای واقعیتهای امروز و تمامی احتمالات نامعلوم فردا آماده میکنند.
منبع: